فریاد بی صدا

نفس های یخی

منوي اصلي

آرشيو مطالب

لينکستان

ساعت

امکانات

<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 26
بازدید دیروز : 20
بازدید هفته : 82
بازدید ماه : 182
بازدید کل : 23024
تعداد مطالب : 14
تعداد نظرات : 18
تعداد آنلاین : 1



یوزرنیم و پسورد روزانه نود 32


هوای برفی


عجب برفی میباره بیرونو که نگا میکنم دلم میخواد برم زیر برفا ... 

چه حالی میده تو این هوا قدم بزنی تنهای تنها باشی با یه سیگار ..نه یه بسته بهتره ...

 یه جاده باشه با من ...  

یه آهنگ خوبم داشته باشی ...

تو جاده قدم بزنی سیگارو آتیشش کنی واسه خودت حال کنی ...

خب دیگه دل خوشی ما هم اینجوریه ...  

خدایا دل خوشی ما رو از دستمون نگیر ...

دلم میخواد امشب درستو حسابی به گذشته و آینده فکر کنم ...

یه کسی هست فکر کردم که مثه خودمه ولی دیدم نا بابا اون کجا من کجا...

خودشو زده بود به کوچه علی چپ ما هم که ساده باورمون شد...  

آخرشم یه خدافظی هم نکرد و رفت ...

خب به سلامت شاید من توقع بیشتری ازش داشتم ...

 فکر کردم دلش پاکه ولی نبود ...  

دلم از این کارش گرفت با خودم گفتم پسر باز که دستت انداختن ...  

من که ازش چیز خاصی نخواستم فقط میخواستم مواظبش باشم که دست گرگا نیوفته...

چهرش خیلی پاک بود وقتی نگاش میکردم یه حس خوبی بهم میداد...

نمیدونم چرا این کارو کرد ولی ناز دستاش ناز چشاش ناز اون اوهوم گفتناش ...

خب دیگه حالا هرچی شد دیگه شد


نويسنده: hiichkass تاريخ: یک شنبه 26 آذر 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

روز تکراری


 

دوباره یه روز تکراری دیگه شروع شد هنوز اون حس پوچی رو تو خودم احساس میکنم

انگار واسه خودم یه موجود اضافی هستم ... 

خدایا شکرت ... آخه اینم زندگیه ما میکنیم؟ نه زندگی ما رو میکنه...  

 

دوس دارم داد بزنم دوس دارم یه چیزی رو بزنم بشکنم ولی خوب که نگا میکنم میبینم فقط خودمم که میشکنم ...

 

بازم شکرت خدایا ...

اون وقت میگن چرا کفر میکنی ...

به قول غضنفر خدایا گناهان مرا مانند دعاهایم نشنیده بگیر ...

 

دلم هوای شمال رو کرده هوای اون روز که تنها نشسته بودم لبه دریا غروب بود صدای

اذان میومد منم تنهای تنها نشسته بودم بغض داشت خفم میکرد از همون شانس خوب من به هرکی زنگ زدم به گوشی جواب نداد ..

 

صدای دریا باصدای اذان و غروب خورشید تازه با آهنگ فریاد زیر آب .


نويسنده: hiichkass تاريخ: جمعه 24 آذر 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

ازندگی با این همه غم نمی ارزه


 

یه بار یکی از دوستام میخواس وبلاگشو آپ کنه مونده بود چی بنویسه گفتم بنویس زندگی با این همه غم نمی ارزه گف چرا؟ می ارزه گفتم اگه خوب بود واس چی وقتی به دنیا میومدیم گریه میکردیم گف جواب <های هوی> است  ولی حالا که میبینم مثه اینکه واقعا زندگی نمی ارزه ..

 

یه جورایی باهم جور در نمیایم همش دوس داره اذیتم کنه همش میزنه تو ذوقم دلم میخواد منم با مشت برم تو صورتش ولی نمیشه که آخه جسم نداره که بزنیش... بعدش میگن تو لبخند بزن به زندگی... یکی نیس بگه بابا به کجای این لبخند بزنم آخه ؟؟؟  

 

میگن شانس یه چیزیه خیلی باحاله فروشی هم نیستا فقط باید از بدو تولد داشته باشی که ما اونم نداریم هر کی به ما رسد یه ک*ی*ر*ی* به ما زد و رفت ما هم به قول یکی از بچه ها موندیم سوزان سوزان ...

 

 

بعضی وقتا یه چیزایی میشنوی که دلت میخواد خدا رو بکشی پایین بگی بی انصاف آخه چرا ؟؟؟

مگه چیکارت کرده بودم که ایجوری میکنی ؟؟؟ تو این دنیایی که من زندگی میکنم باید گرگ باشی چون بره هاشم اگه بفهمن دلت پاکه واست شاخ میشنو میزنن لهت میکنن...


 

 

               به امید اینکه بشیم گرگ خونخوار ...

نويسنده: hiichkass تاريخ: دو شنبه 20 آذر 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

رهایی


 

کلمات را کنار هم میچینم تا فریاد من باشند

 

 

 

زیرا گر بشنوند غم دل را به تمسخر گیرند مرا

 

 

 

دیگر نه امیدی دارم نه آرزویی

 

 

 

فردایی را برای خود نمیبینم من در امروز خود مانده ام و چوب دیروز را میخور

 

 

 

منتظر یک فرصت برای رهایی از این سلول که اسمش زندگیست

 

 

نويسنده: hiichkass تاريخ: یک شنبه 19 آذر 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

دل من دیگه خطا نكن


دل من دیگه خطا نكن
با غریبه ها وفا نكن
زندگی رو باختی دل من
مردم و شناختی دل من
زندگی رو باختی دل من
مردم و شناختی دل من
تا به كی سراپا حقیقتی
تا به كی خراب محبتی
همنشین این و اون میشی
خسته وپریشون میشی
دشت بخت توكویرمیشه
مرغ آرزوت اسیرمیشه
رو به روت سراب
پشت سر خراب
ساكت وصبوری دل من
مثل بوف كوری دل من
زندگی باختی دل من
مردم و شناختی دل من
دل من دیگه خطا نكن
با غریبه ها وفا نكن
زندگی رو باختی دل من
مردم و شناختی دل من
توی خون نشستی دل من
بی صدا شكستی
زندگی رو باختی دل من
مردم و شناختی دل من
ساكت و صبوری دل من
مثل بوف كوری دل من

نويسنده: hiichkass تاريخ: جمعه 17 آذر 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

چشم من بيا منو ياري بكن

چشم من بيا منو ياري بكن
گونه هام خشكيده شد كاري بكن
غير گريه مگه كاري ميشه كرد
كاري از ما نمياد ياري بكن
اونكه رفته ديگه هيچ وقت نمياد
تا قيامت دل من گريه ميخواد
سرنوشت چشاش كوره نميبينه
زخم خنجرش ميمونه توسينه
لب بسته ديده غرق به خون
قصه غربت آدم همينه
اونكه رفته ديگه هيچ وقت نمياد
تا قيامت دل من گريه ميخواد
خورشيد روشن مارو دزديدن
روي اون ابراي سنگين كشيدن
همه جا رنگ سياه وماتمه
فرصت موندنمون خيلي كمه
اونكه رفته ديگه هيچ وقت نمياد
تا قيامت دل من گريه ميخواد

نويسنده: hiichkass تاريخ: سه شنبه 14 آذر 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

یاور همیشه مؤمن


ای به داد من رسیده تو روزهای خود شکستن
ای چراغ مهربونی تو شب‌های وحشت من
ای تبلور حقیقت توی لحظه‌های تردید
تو شب رو از من گرفتی تو من رو دادی به خورشید
اگه باشی یا نباشی برای من تکیه‌گاهی
برای من که غریبم تو رفیقی جون‌پناهی

یاور همیشه مؤمن تو برو سفر سلامت
غم من نخور که دوریت برای من شده عادت
ناجی عاطفه من شعرم از تو جون گرفته
رگ خشک بودن من از تن تو خون گرفته

اگه مدیون تو باشم اگه از تو باشه جونم
قدر اون لحظه نداره که من رو دادی نشونم

اگه مدیون تو باشم اگه از تو باشه جونم
قدر اون لحظه نداره که من رو دادی نشونم

وقتی شب، شب سفر بود توی کوچه‌های وحشت
وقتی همسایه کسی بود واسه بردنم به ظلمت
وقتی هر ثانیه شب طپش هراس من بود
وقتی زخم خنجر دوست بهترین لباس من بود
تو با دست مهربونی به تنم مرهم کشیدی
برام از روشنی گفتی پرده شب رو دریدی

یاور همیشه مؤمن تو برو سفر سلامت
غم من نخور که دوری برای من شده عادت

ای طلوع اولین دوست ای رفیق آخر من
به سلامت سفرت خوش ای یگانه یاور من
مقصدت هرجا که باشه هر جای دنیا که باشی
اون ور مرز شقایق پشت لحظه‌ها که باشی
خاطرت باشه که قلبت سپر بلای من بود
تنها دست تو رفیق دست بی‌ریای من بود

یاور همیشه مؤمن تو برو سفر سلامت
غم من نخور که دوری برای من شده عادت

نويسنده: hiichkass تاريخ: سه شنبه 14 آذر 1391برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

درباره وبلاگ

روزگار غریبیست نازنین دهانت را می بویند مبادا که گفته باشی دوستت میدارم دلت را می بویند مبادا شعله ای در آن نهان باشد روزگار غریبیست نازنین عشق را کنار تیرک راه بند تازیانه می زنند عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد در این بن بست کج و پیچ سرما آتش را به سوختبار سرود وشعر فروزان میدارند به اندیشیدن خطر مکن آنکه بر در می کوبد شباهنگام به کشتن چراغ آمده است نور را در پستوی خانه نهان باید کرد آنک قصابانند برگذرگاهها مستقر با کنده و ساطوری خون آلود و تبسم را بر لبها جراحی می کنند و ترانه را بر دهان شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد کباب قناری بر آتش سوسن و یاس ابلیس پیروز مست سور عزای ما را بر سفره نشسته است خدای را در پستوی خانه نهان باید کرد

نويسندگان

لينکهاي روزانه

جستجوي مطالب

طراح قالب

© All Rights Reserved to gorestan.LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.Com